چشمانم را بستم و داد زدم:� برو....برو..... نمیخوام دیگه ببینمت�.قدمهایش بر سنگ فرش خداحافظی کوبیده شد و در جدایی را باز کرد و تا همیشه به خواست من رفت.با صدای در چشمانم را باز کردم اما هرچه تلاش کردم دیگر نتوانستم چیزی ببینم هرچه تلاش کردم فایده ای نداشت چون نور چشمانم برای همیشه مرا ترک کرده بود
**********************************************************************************�در سوگ خویش�
من امروز خود را کشته ام،اری من قاتل خويشتنم من صداي خود را در کويره سکوت دفن و نگاهم را در ظلمت نيستی گم و قلبم را با پنجه هايم خفه کرده ام من اميدم را در اشک هايم غرق کرده ام .من خود را کشته ام
.من امروز قطره قطره هاي بغضم را بر گورم هوار ميکنم و سنگ فراموشي قبرم با خون دلم خواهم شست من امروز مرده ام و براي شادي روحم وصيت ميکنم لباسهایم را براي تنه عريان درختان و ساعتم را براي خروس بي مهل همسايه من مدادم را براي تمام کاغذ هاي سفيد به ارث ميگزارم و زندگيم را براي تمام مرده های قبرستان
.و امرزش مي طلبم از دفترم که شنونده ی غم هايم بود و هيچ وقت من به حرف هايش گوش ندادم و امرزش ميخواهم از باغچه که سبزيش جلاي چشمانم بود ولی من هيچ وقت دستانم را سايه بان گلهايش نکردم
.من امروز که خود را کشته ام اگهي مرگم را براي تمام کلاغ هاي باغ ببريد که از دستم سنگ خوردند و تمام کبوترانی که براي تولدم دوعت نشده بودند را براي دلجويی به مزارم دوعت کنيد
اه يادم داشت ميشد ها! امرزش بطلبيد از تمام ستاره هايی که در شب هايی خوابالوده نشمرده ام
من امروز خود را کشته ام
6602 بازدید
12 بازدید امروز
0 بازدید دیروز
12 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian